۲۸ تیر ۱۳۸۷

سرگيجه


با همین دست‌ها
که پر از انتظار و جان‌سختی‌ست،
ستاره‌ها را
- که با خواب‌های ِ شبانه‌ات
به یک میزان، زیر ِ سنگینی ِ پلک‌های تو هرز می‌رود -
از آسمان به عاریه گرفتم.
بگذار تیر‌گی ِ چشمان‌ات را
به جای ِ سقف ِ کوتاه ِ تمام ِ این شب‌ها بیارایم.

لازم نیست دوباره بی‌قامتی ِ مرا خاطرنشان کنی.
مسأله
اندازه‌ی آغوش ِ تو هم نیست
وقتی كه در تحدب ِ چشمان‌ات،
سروها
شمشادهای تمام‌عیارند،
و پرنده‌ها
چندی‌ست از هندسه‌ی ِ مُدَور ِ چشم‌های ِ تو سرگیجه گرفته‌اند.
28 تیر 1387