با اینکه بشارتهایی از نیستی، مرزهایاش را به محکمه کشیده بودند
کراهت ِ معصوم ِ گناهاش را در قبر ِ هیچ عبارتی دفن نمیکرد.
میدانست پیکار با زخمهای ِ کهنهای که روی ِ روایتها دلمه بسته همیشه به گند کشیده میشود.
با این همه به استمرار ِ پارههای ِ خودش مایلتر بود تا تلاقی با یک حاشیهی ورآمده.
تصمیم، بر جدارههای ِ قاطع رسوخ میکرد...
سوگاش را تحویل واژهها داد.
این طور دیگر خواب ِ ستارهی سیاهاش را نمیدید.
17 آبان 1387