دلام میدانست
به بیت الحرام ِ تو که برسم
بیتیغ و طواف
قربانی خواهم شد.
چه سود!
آن که در مقبره جا ماند
با طرح ِ حسرتی در چشماناش،
سرم بود نه دلام.
کمی عقبتر ایستاده بود دلام تا فرونریزد ؛
شد شاهد ماجرا !
حالا
من مردهام
با یک قلب ِ فراری روی ِ دستانات
که از صورتام میگریزد و
دست ِ جنازهام را پس میزند.
و تو ماندهای
با سماجت ِ بیکالبد ِ یک دل
که ديگر دست از سرت برنمیدارد.
به بیت الحرام ِ تو که برسم
بیتیغ و طواف
قربانی خواهم شد.
چه سود!
آن که در مقبره جا ماند
با طرح ِ حسرتی در چشماناش،
سرم بود نه دلام.
کمی عقبتر ایستاده بود دلام تا فرونریزد ؛
شد شاهد ماجرا !
حالا
من مردهام
با یک قلب ِ فراری روی ِ دستانات
که از صورتام میگریزد و
دست ِ جنازهام را پس میزند.
و تو ماندهای
با سماجت ِ بیکالبد ِ یک دل
که ديگر دست از سرت برنمیدارد.
14 اردیبهشت 1387