۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۷

گروگان

گیرم محال باشی.
غلت زده باشی پشت ِ نقش ِ قلب‌های ِ تیرخورده‌ی ِ کودکان کوچه‌
و بر مخفی‌ترین دیوار ِ این بن‌بست هم رؤیت نشوی.

گیرم بشود از تو صرف‌نظر کرد.
با یک سطل رنگ، طرح ِ تمام ِ قالب‌های ِ آجری را از ریخت انداخت
و دیوارها کم‌بیاورند از آغشتگی به بیل‌بوردهای ِ قلم‌چی.


گیرم بمیری اصلن!
کشیدگی ِ انگشتان‌ات را حشرات، زیر ِ خاک حراج کنند
و طره‌های ِ مرده‌ات را نسیمی برآشوبد که از جانب ِ این‌جا نیست.
...
شاید آن‌وقت
هلال‌های ِ ناخن‌های ِ جویده‌ات به یاد بیاورند
که یک عمر
رگ ِ گردن‌ام را
گروگان گرفته بودند.
16 اردی‌بهشت 1387