لحظههایی که به باران سپرده بودم
زمان را از فرط ِ انتظار
- بیحاصل -
به مرداب ریخت.
رسم ِ راکد ِ مرداب است
که دست میشوید از سماجت و از غوغا.
وگرنه
ساقهی نیلوفر
ادامهی گستاخ ِ انتظار ِ عتیق ِ من است
و آنچه به باران تعارف کردم
تکهی طوفانزدهای از دریا بود.
13 خرداد 1387