ظلمات ِ پیشانی ِ من
همان مقصد ِ فرسودهی عتابی بود که از دستان تو برخاست.
اندکی روشنایی داشت.
اندوه - بلافاصله - بر آن ماسید
و خاموش شد.
نگران نیستم!
من از مرگهای ِ زودرس شنیدم
که هلال ِ انگشتان ِ تو
سایهها را
بر تابوت ِ خاموشان، تقسیم میکرد.
14 خرداد 1387