۳۰ خرداد ۱۳۸۷

محاسبه

آغوش‌ات، آغشته به گـَردهایی‌ست
که از نظافت ِ روزانه‌ی میز ِ پذیرایی، به خود گرفته‌ای.
دست‌های‌ات
مندرس از فرمول‌های ِ شوینده‌ی موادی
که هورمون‌های ِ جاذبه را - حتا - پاک می‌کنند
و حافظه را برق می‌اندازند از هرچه جرم مردانه که در حوالی ِ تو تکثیر می‌شود.
نفس‌ات هم
از ازدحام ِ صف ِ اداره‌های ِ پنج‌شنبه است
اگر گاهی
به شماره می‌افتد.

آن‌وقت رگ‌های ِ من
جوش ِ سرمه‌های ِ کشیده‌ات را می‌زنند
و در گوش ِ من
بوق‌های ِ اشغال - بی‌حاصل -
انتظار ِ وصل ِ تو را می‌کشند!
30 خرداد 1387