به بالا نگاه ميكني؛
آسمان در حزن ِ چشمانات ابري ميشود.
و ابرها در استغناي ِ مردمكانات
گشادگي ِ هفتدرياي ِخود را
به شبنمي
نه
به نمي ميفروشند!
پلكهايات را ميبندي؛
مـَهابت ِ توفندهي رعدي،
تمام ِ پروازها را در آسمان لغو ميكند
و جز نحسي ِ نعرهي ِ كلاغها
همهمهاي در باد نميپيچد.
سرت را كه پايين مياندازي
ميفهمم
طوفاني محتمل
در همين حوالي
راه ِ خود را از فريادهاي ِ بيهياهوي ِ تو خواهد گشود.
13 فروردين 1387