۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۷

خاكستر


از همه‌ي آن كلمات كه در زمستان سوخت
فقط سياهي ِ مُركبي به بهار رسيد
تا با آن‌
وصيت‌ نامه‌ام را بنويسم.

مرگ
به خصلت ِ واژه‌ها رحم نكرد.
حرمت ِ روي ِ سپيد ِ تو را هم نگذاشت.
خواست غم ِ روي ِ تو را فاش كند.
من كه نمرده بودم هنوز.
نگذاشتم :
مهلت اشك‌ها را تمديد كردم.
مرگ را
و وصيت نامه‌ را
- به گرمي - پناه دادم.
و خاكستر ِ كلمات را به جراحت ِ ايام سپردم.

كاش دير نباشد !
11 اردي‌بهشت 1387